Thursday, December 30, 2004

کریسمس مبارک

اگه یه آدم چاق نصف شب اومد اتاقتو تو رو انداخت تو گونی برد نترس، من تو رو از بابا نویل خواستم.-از قول سیامک.م
کریسمس مبارک. راستی اسکروچ امسالتونو دیدین!؟!م

Merry Christmas

If a fat guy comes to your room in the middle of the night and puts you in a bag taking you with himself, Don’t panic. I have asked you for my Christmas gift from Papa Noel. ( Siamak said)

Merry Christmas. Hey have you got your share of Scrotch this year!?!

دوگانگی

خوبی بخش زنان اینه تو این بخش زیاد احساس غربت نمی کنم آخه اینجا همه شکماشون تو مایه های خودمه. تازه یکی بود شکمش از منم گنده تر بود، آخه چار قلو حامله بود:Pم

راستی بدیشم اینه آدم عقده ای می شه. آخه اونا که میزان شکمشون کوچیک می شه ولی من که می رینم نه!!!م

شاید من به اندازه کافی زور نمی زنم. ولی من که خیلی زور می زنم. د حتما نمیزنی دیگه. می زنم. نمی زنی.
میزنم. نمی زنی....م
همونطور که مشاهده کردید به همین راحتی یه جوون دچار دوگانگی می شه و زرپی می ره معتاد می شه و باید از شورآباد جمش کرد!!!م
نتیجه گیری منطقی همراه با پیشنهاد سازنده: از این به بعد برای جلوگیری از معزل اعتیاد هر آدمی در هر بار دفع حداقلکندش باید 2 کیلو برینه.م

Controversy

The good point about the gynecology ward is that I feel home there as everyone there has a belly like mine. Even I saw one having a bigger one than mine as she was pregnant with four:P

But you know what the bad point about this ward is that makes you jealous as their belly get small as they deliver but mine won’t (although from another outlet)

گفتمان

سوال: زنده ای؟م
جواب: هنوز.م

Conversation

Question: Alive?
Answer: Still.

Monday, December 20, 2004

مسابقه محله

جنس: یکی از این مسابقات گلواژه صدا سیما
مکان: شبکه 5 مازندران-ساری
زمان: چند ماه پیشا
نوع مسابقه: از این جدولای جر جفنگ
موقعیت: یه سوال مونده جدول کامل شه.
چند حرفی: سه حرفی. حرف اول "ک" حرف سوم "ر"
سوال: جوهره مرد؟
شرکت کننده: یه خانوم 60-65 ساله که احتمالا آقاشون چند سالیه عمرشونو دادن به شما.
حاج خانِم سریتر سریتر شما 30 ثانبه بیشتر وقت نایننی.
شما نشنه اته کچیک راهنمایی هاکنین.
حاج خانم مشخصه دیگر.شما جدول ر خوب تماشا هاکنین.
حاج خانم چند لحظه سکوت می کنه. به مغزش فشار می آره. به خاطراتش رجوع می کنه. یه دفعه یه جرقه.
آقای مجری مر رو نوونه بوم.
حاج خانم رو ناخانه کا. عار نیه کا. شما 10 ثانیه بیشتر وقت نایننی.
آقای مجری من خجالت کشمه بتونمه ونه هم معنی ر بوم.
بفرمی حاج خانم سریتر. وقت توم بیه.
آقای مجری. جواب مسابقه دول هسته!!!اول مجری قرمز می شه بعد شبکه یه نیم ساعت قطع می شه. سوال بعدی لطفا.

Lost in Translation:

I tried a lot to translate it to English but not only it wouldn’t be funny but also it will be shameless. As it is talking about the juice of the Man which happens to be “Work” instead of “Penis”. And it’s making fun of an honest old lady telling the truth!!! In what a time are we living? Where the human being is going to? You can’t even share your dreams with other people when they are asking for it.
P.S. I ask for that ladies apology if she thought anyway else. I explained it in this way. May God bless me for that.

Saturday, December 18, 2004

مقالات ایرانی در مجلات آمریکایی

به لطف وجود سرکار خانوم عبادی دولت آمریکا در قوانین چاپ مقالات ایرانی توسط مجلات آمریکایی بازنگری کرد!!! حالا دیگه می تونیم با خیال راحت مقالاتمونو تو این مجلات چاپ کنیم (من یکی مخصوصا مشکلم فقط همین بود:)م

Iranian articles in American journals

Thanks to Mrs. Ebadi, government of the US has revised the laws for publishing of Iranian articles in American journals!!! From now on we could easily publish our papers in these journals (especially my problem was just this ;)

پیشنهادهای جدید برای مجله جغرافیای ملی (National Geographic)

در راستای پروژه اطلاع رسانی هر چه بیشتر مجله National Geographic برای خوانندگان و یافتن هر چه سریعتر اماکنی که احتمالاُ نامشان را شنیده اند ولی در نقشه های رسمی فعلی قابل جستجو نمی باشند چند پیشنهاد جدید دارم تا تصحیحات لازم در ویرایش بعدی انجام گیرد.م
کانادا تو پرانتز ایالت 51ام ایالات متحده ، ایالات متحده تو پرانتز شیطان بزرگ!!! یا هر چیز دیگه ای که کشورهای دیگه صداش می کنن، به صورت پیشنهادی تو پرانتز چند تا نقطه بزارن تا هر کس تو اطلس خودش به صورت دلخواه جای خالی رو پر کنه، انگلیس تو پرانتز پاچه خار اعظم. و اما ایران: تو پرانتز کشور مردم فرصت طلب، خودخواه، تک خور،عمرا تو یه گروه بیشتر از یه نفر جا شو، رند، بی ..ایه، تا نوک دماغ بین و فردا رو وللش امروزو عشق است، به من چه، کالیبر بالا، راحت طلب (البته بی مزد و زحمت) ، مرام کش های الکی که بردش تا سر کوچه ام نیست و مهمتر از همه مملکت امام زمان( که اگه نبود عنایات ایشون تو این خرتوخری و با توجه به صفات یاد شده عمراُ یه همچو مملکتی شبش صبح نمی شد).م
انشالله در فرصت های آتی به روز آمدهای جدید بر روی همین سایت قابل دسترسی خواهد بود البته اگه حال داشتم!!! راستی می شه 5 تومن.م

New suggestions for National Geographic magazine

With regards to new policies of the National Geographic magazine for deeper information broadcasting to researchers and readers and faster navigation to the places they may have heard but could not find in the present official world maps, I have some new suggestions to be added in the new edition of the Atlas:Canada in the brackets the 51st state of the United States, United States in the brackets
The Great Satan !!! or whatever is called in other countries. My suggestion is to put some blank space in the brackets to be filled by the readers as they wish, United Kingdom in the brackets The Great Trousers Tip Scrapper. But about Iran: In the brackets the country of opportunist, selfish, lonely eater, even god can’t put him in groups bigger than one, cunning, ball less, seeing no farther than nose and fuck with tomorrow stick to today, it’s non of my business, over dilated, convenience seeker (just if there is no price to pay), “I die for friendship” claims not going farther to the head of ally people. More importantly the name of “ The Land of Emam Zaman” should be added. (As if he didn’t keep an eye on us in such a mixed donkey situation with regards to the above mentioned properties not in a million countries one could get to the next morning.)
God willing you could find new updates (inside the brackets names) on this site, although if I felt like writing them!?! By the way all this information costs you 5 tomans.

Wednesday, December 15, 2004

نیسون

سر امتحان رانندگی تو شهر نور پلیسه یه سوال مطرح می کنه:م
سر یه چهارراه یه آمبولانس یه سواری یه نیسون و یه دوچرخه وایسادن. با توجه به قوانین کدوم اول می ره؟م
اولی می گه: معلومه اول نیسون شونه!م
پلیسه با تعجب رو به دومی می کنه می گه: نظر شما چیه؟م
دومی می گه: خوب معلومه نیسون شونه!م
پلیسه در حالی که کف کرده بود رو به سومی می کنه سومی هم می گه:آقای پلیس چه اتی اشنی خا اول نیسون شونه و!!!م
خلاصه همه نطرشونو می گن تا نوبت می رسه به آخری. آخریه رو می کنه به پلیس می گه: اول آمبولانس شونه بعد سواری شونه بعد دوچرخه! پلیسه که خیلی حال کرده بود می گه: آفرین آفرین خیلی خوبه ولی پس نیسان چی می شه؟م
آخری می گه: نیسون بورده!!!م
نتیجه گیری منطقی که میشه از این داستان گرفت اینه که اگه یه وقتایی بعضی از رجال مملکتی یه حرفایی می زنن که به نظر منطقی می آد احتمالاُ نیسونشون رفته!!!م

Nisson

Once upon a time in Noor in a police station the police man was taking driving license test from some volunteers. “In a crossing there are an ambulance, a car, a Nissan and a bicycle waiting to pass. Regard to the lessons we had which one shall pass first?”
The first one says: “Nisson goes first”
The police man with some exclamation marks on his head asks the second: “ What’s your opinion?”
The second one says: “Obviously Nisson”
The police man with bubbles on his mouth looks at the third one. He says: “Why are you looking at me like a dumb. Nisson goes Va.”
Everyone says its opinion till it comes to the last man. The last one says: “ First the ambulance goes after that the car goes and at last the bicycle”
The police man with some shining in his eyes says: “That was fantastic. But what happened to Nissan?”
The last one says: “Nisson is already gone.”

The logical conclusion of this story is that if some big heads of the country talk in a way which looks logical to you, remember that their Nisson might have gone already!!!

Friday, December 03, 2004

Love

Wished we didn’t Fuck each other with love! Although with Love!!!

عاشقانه

کاش عاشقانه همدیگر رو زیر پا له نمی کردیم! حتی از روی محبت!!!م

خانه ای ساخته ایم در ته پرسپکتیو

چند بارگفتم چند بار دیگه هم می گم. من آخر سر واسه این دو تا جوون یه عروسی مفصل و درست حسابی می گیرم تا همه یادشون باشه موازی که سهله متنافر هم باشه بالاخره دست یافتنیه فقط باید یخده پیاده رفت. (با ماشین هم قبوله) (هر وقت حال داشتم انشاالله ترجمش می کنم
دو خط موازى زاييـده شدند . پسركى در كلاس درس آنها را روى كاغذ كشيد. آن وقت دو خط موازىچشمشــان به هم افتاد. و در همان يك نگاه قلبشـان تپيـد. و مهر يكديگر را در سينه جاي دادند. خط اولى گفت:ما مى توانيم زندگي خوبي داشته باشيم. و خط دومي از هيجان لــرزيد. خط اولـي گفت: و خانه اى داشته باشيم در يك صفحه دنج كـاغذ .
من روزها كار ميكنم. مي توانم بروم خط كنار يك جاده دور افتاده و متروك شوم ،يا خط كنار يك نردبام. خط دومي گفت: من هم مي توانم خط كنار يك گلدان چهار گوش گل سرخ شوم ،يا خط يك نيمكت خالي در يك پارك كوچك و خـــلوت.
خط اولــي گفت: چه شغل شاعـــرانه اى. و حتمأ زندگي خوشي خواهيــم داشـت.
در همين لحظه معلم فرياد زد: دو خط موازي هرگز به هم نمىرسند و بچه ها تكرار كردند: دو خط موازي هيچ وقت به هم نمي رسند.
دو خط موازي لـرزيدند. به همديگــر نگـاه كردند. و خط دومي پقي زد زير گريـه .
خط اولي گفت: نه اين امكان ندارد . حتمأ يك راهي پيدا ميشود .خط دومي گفت: شنيدي كه چه گفتند؟ هيچ راهي وجود ندارد. ما هيچ وقت به هم نمي رسيم. و دوباره زد زير گريه. خط اولي گفت: نبايد نا اميد شد. ما از اين صفحه كاغذ خارج مي شويم و دنيا را زير پا مي گذاريم. بالاخره كسي پيدا ميشود كه مشكل ما را حل كند. خط دومي آرام گرفت. و اندوهناك از صفحه كاغذ بيرون خزيد. از زيردر كلاس گذشتند. و وارد حياط شدند. و از آن لحظه به بعد سفرهاي دو خط موازي شروع شد. آنها از دشتها گذشتند ..... ، از صحراهاي سوزان ..... ، از كوههاي بلند ..... ، از دره هاي عميق .......، از درياها ....... ،از شهرهاي شلوغ.....
سالها گذشت ؛
و آنها دانشمندان زيادي را ملاقات كردند. رياضيدان به آنها گفت: اين محال است.هيچ فرمولي شما را به هم نخواهد رساند. شما همه چيز را خراب ميكنيد. فيزيكدان گفت: بگذاريد از همين الآن نا اميدتان كنم. اگر مي شد قوانين طبيعت را ناديده گرفت، ديگر دانشي به نام فيزيك وجود نداشت. پزشك گفت: از من كاري ساخته نيست، دردتان بي درمان است. شيمي دان گفت: شما دو عنصر غير قابل تركيب هستيد. اگر قرار باشد با يكديگر تركيب شويد ، همه مواد خواص خود را از دست خواهند داد. ستاره شناس گفت: شما خودخواه ترين موجودات روي زمين هستيد. رسيدن شما به هم مساوي است با نابودي جهان. دنيا كن فيكون مي شود . سيـارات از مدار خارج مي شوند. كرات با هم تصادم ميكنند. نظام دنيا از هم مي پاشد . چون شما يك قانون بزرگ را نقض كرده ايد. فيلسوف گفت: متاسفم... جمع نقيضين محــال است.
و بالآخره به كودكي رسيدند. كودك فقط سه جمله گفت: شما به هم ميرسيد. نه در دنياى واقعيات. آن را در دنياى ديگري جستجو كنيد...... دو خط موازي او را هم ترك كردند. و باز هم به سفرهايشان ادامه دادند. اما حالا يك چيز داشت در وجودشان شكل ميگرفت. «آنها كم كم ميل به هم رسيدن را از دست ميدادند.» خط اولي گفت: اين بي معني است. خط دومي گفت:چي بي معني است؟ خط اولي گفت:اين كه به هم برسيم. خط دومي گفت: من هم همينطور فكر ميكــنم. و آنها به راهشان ادامه دادند.
يك روز به يك دشت رسيدند. يك نقاش ميان سبزه ها ايستاده بودو نقاشي ميكرد.خط اولي گفت:بيـا وارد آن بوم نقاشــي شويم و از اين آوارگي نجات پيــدا كنيم.
خط دومي گفت: شايد ما هيچوقت نبايد از آن صفحه كاغذ بيرون مي آمديم. خط اولي گفت:در آن بوم نقاشي حتمأ آرامش خواهيم يافت. و آن دو وارد دشت شـدند.روي دست نقاش رفتند و بعد روي قلمش. نقاش فكري كرد و قلمش را حركت داد.
و آنها دو ريل قطار شدند كه از دشتي مي گذشت. و آنجا كه خورشيد سرخ آرام آرام پايين مي رفت ، سر دو خط موازي عاشقانه به هم ميرسيد.

Thursday, December 02, 2004

Constipation

Once upon a time some friends gathered together to emit “ghompoz”. The first one says hey guys you know we are so cool. We have got the ArabSat satellite in our home. The second one says: “deky” that’s nothing as we have TurkSat. The third says say what we have got AsiaSat… The “n”th one says gather it all we have got PolSat. Our friend for the sake of prestige says: “Eheky” that’s nothing at the time we have UboSat (This means constipation in Persian). It seems that bunch of technologies and skills that we have acquired through last year in the country without any known background of such a science in the country with a growth similar to mushrooms has the common story with our friend.

ما هم یبوست داریم

آورده اند که یه بار یه آقایی با دوستاش داشتن قمپز در می دادن. اولی میگه ما خیلی باحالیم آخه ماهواره عربست داریم. دومی می گه دکی این که چیزی نیست ما ترکست داریم. سیمی می گه تازشم ما آسیاست داریم... انمی می گه جمع کن بابا ما پلست داریم. این رفیق مام واسکه کم نیاره می گه اهکی اینا که چیزی نیست ما هم یبوست داریم. به نظر میاد بحث قطاری از تکنلرژیها و توانمندیهای به دست آمده توسط کشور در یک سال گذشته بدون هیچ پیش زمینه ای کانه رویش قارچ حکایت همین رفیقمون باشه. الله اعلم

سلام

قصد کردم از این به بعد هم فارسی بنویسم هم انگلیسی. آنچنان که شنیده شده گویا اتساع سقبه مراکز درک زبان را نیز متاثر می نماید!؟! به حق چیزای ندیده و نشنیده.
I have decided to write both in English and Persian. As it has been heard, anal dilation affects brain language recognition areas!?! To the right of the things been heard or not.