Friday, March 11, 2005

حال خوب

هر چی بخش زنان راجع به تولد و زندگی بود بخش داخلی راجع به عجز و مرگ. اولین روزی که وارد بخش شدیم و تختارو تقسیم کردیم یکی از تختایی که به من افتاده بود یه پسر بچه 14-15 ساله بود که تالاسمی ماژور داشت و دایم در حال داد زدن بود. وقتی علت رو پرسیدم گفتن که به خاطر درد به این پسر مورفین می زدن که حالا دیگه وابسته شده بود و چون مرخصش کرده بودن دیگه بهش مورفین نمی دادن الان در حال داد زدن بود. خانواده پسره هم به همین دلیل از بیمارستان نمی بردنش. اینقدر داد زد تا بالاخره دل یکی سوخت و قرار شد یه دوز مورفین بش بدن. حدود 10 دقیقه بعد از این که مورفین رو دادن دیگه پسر داد بیداد نمی کرد و همه راضی به کارشون ادامه می دادن که یه دفعه پرستار دویید تو اتاق ما و گفت انترن تخت 7 شمایید؟ گفتم بله. گفت بییاید که مریض ارست کرده. من سریع رفتم سر تختش. پسر یه صورت دفرم با استخون بندی نافرم داشت- به خاطر تالاسمی- و سرش به یه سمت افتاده بود. من سی پی آر برای مریض شروع کردم ولی تغییری در وضعیتش ایجاد نمی شد. حدود 0.5 ساعتی داشتم زور می زدم ولی خودم نمی دونستم که آیا واقعا دوست دارم که برگرده یا نه. از یه طرف خوب دوست داشتم و وظیفه ام این بود که مریضو برگردونم. از یه طرف می دیدم که واقعا برگشتنش چه سودی به حال خودش و خانوادش داره. که بیشتر خودش درد بکشه و بیشتر خانوادش ناراحت باشن تازه الان نه 2 ماه دیگه. شاید میل من به برگشتن اون پسره بیشتر خودخواهی خودم بوده که اصلا هیچ کاری هم با اثراتش نداشتم. شاید هم من اصلا در جایگاهی نبودم که حق فکر کردن در این مورد رو داشته باشم. ولی هر چی که بود بعد از اون تزریق با حال خوبی مرد...م

1 Comments:

At 1:57 AM, Anonymous Anonymous said...

i wanna say somethin Doki, but i'm a little impressed. i wanna say what a goddamn fuck job! but you know, it is not always the case, you have and WILL save many many lives in this dirty career! so good luck man, be patient, and think about the good moment you had and imagin what you will have in near or far future.

vali mochen joon khodemoonim haa akharesham , ajab shoghle ... darid haa! jaaye khaali ro baa kalameye rakike monaaseb por konid :):)

Cheers
ABS>

 

Post a Comment

<< Home